- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 یکی پرسید ازان دانای فتوی که چه بهتر بوَد از مالِ دنیی
2 چنین گفت او که مالی کان نباشد که گر باشد به جز تاوان نباشد
3 که گر مالی ز دنیا افتد آغاز ترا آن مال دارد از خدا باز
4 ولی کی ارزد آن مال جهانی که از حق باز مانی تو زمانی
5 چو از حق باز میدارد ترا مال پس آن بهتر که نبود در همه حال
6 ترا چون عیش دنیا راه زن شد کجا در دین توانی بُت شکن شد
7 همه عمرت شبست ای خفتهٔ راه نه از روزی نه از بیداری آگاه
8 چو روزت صبح گرداند بزودی که تو در عشق بازی با که بودی
9 هر آن ساعت که نه در عشقِ دینی حریف اژدهای آتشینی