- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کسی کز کار قلاشی برو بعضی عیان گردد گمان او یقین گردد یقین او گمان گردد
2 نشانی باشد آنکس را در آن دیده که هر ساعت نشان بینشانی را نشان او نشان گردد
3 به گاه دیدن از دیدن به گاه گفتن از گفتن چو کوران بیبصر گردد چو گنگان بیزبان گردد
4 نهان گردد ز هر وضعی که بود آمد چه بود او را پس آنگه از نهان گشتن بر او وضعی عیان گردد
5 چنان گردد حقیقت او که وصف خلق نپذیرد به پشت خاک هامون همچو پروین آسمان گردد
6 اگر معروف و مشکورست در راه دل و دیده ز معروفی و مشکوری به مهجوری نهان گردد
7 اگر پابست سر گردد و گر دیده بصر گردد سنایی وار در میدان همه ذاتش زبان گردد