سلیمانی است دل نقش نگینش از اسیر شهرستانی غزل 197

اسیر شهرستانی

آثار اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

سلیمانی است دل نقش نگینش نام معشوق است

1 سلیمانی است دل نقش نگینش نام معشوق است پریزادش خیال شوخی اندام معشوق است

2 به نیش و نوش عاشق الفت هم مشربی دارد اگر شهد است اگر زهر است ساقی نام معشوق است

3 چه پرسی از دل ما نام خود را هم نمی داند همین دانسته کامش خانه زاد کام معشوق است

4 دل پروانه روشن از نگاه گرم دلدار است پر طاوس گلشن از غبار دام معشوق است

5 اگر عیش ابد را لذتی در کام عالم هست نمک پرورده غمهای صبح و شام معشوق است

6 میان عیدها عیدی که نامش می توان بردن به قربانگاه بسمل گشتن پیغام معشوق است

7 به طوف کعبه دل سیر کردم جلوه ها دیدم نگاه پاک عاشق جامه احرام معشوق است

8 چشیدم صاف و درد گفتگو بسیار اسیر از دل میی کز نشئه لب را می گدازد نام معشوق است

عکس نوشته
کامنت
comment