-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز سودای غم عشقت چنانم که سر از پا و پا از سر ندانم
2 سر از دستم بخواهد رفت روزی همان بهتر که در پایت فشانم
3 چنان افتاده ام پیش درت خوار که پنداری که خاک آستانم
4 اگر هجران تو عمرم سرآرد دهد وصلت حیات جاودانم
5 گل مهرت ز خاک من بروید چو زیر گل بریزد استخوانم
6 ز من روز قیامت هر چه پرسند به غیر از دوست ناید بر زبانم
7 مرا از بهر عشقت آفریدند چه کار دیگر است اندر جهانم
8 دلت ای یار! بر حالم بسوزد اگر درد دل خود بر تو خوانم
9 بده کام جلال خسته امروز که تا فردا بمانم یا نمانم