وقت صبوحی آن شوخ سرکش از جلال عضد غزل 152

جلال عضد

آثار جلال عضد

جلال عضد

وقت صبوحی آن شوخ سرکش

1 وقت صبوحی آن شوخ سرکش از در درآمد با تیر و ترکش

2 مُشکش مطرّا، شهدش مصفّا خالش معنبر، ماهش منقّش

3 چون دیده من، لعلش دُرافشان چون خاطر من، زلفش مشوّش

4 تنگم به بر در بگرفت و گفتا کردم وداعت بادا شبت خوش

5 دود سیاهم آمد به سر بر کردم زمانی در پای اوغش

6 من رفتم از خود و او از ترّحم بر چهره ام زد از دیدگان رش

7 برجَستم از جا بوسیدمش پا گفتم که رفتی شاد آیی و کش

8 پیشت بنازم، دردت بچینم کی باز بینم آن روی مهوش؟

9 گفتا: به دوری باید صبوری این دُرد می نوش و آن دَرد می کش

10 شُستم به گریه نعل سمندش چون شد سواره بر پشت ابرش

11 هم دیده خون شد هم جوش زد دل بی او بماندم در آب و آتش

12 جان جلال از سودای زلفش تا چند باشد اندر کشاکش

عکس نوشته
کامنت
comment