صبحی بمن آن شاخ گل از بابافغانی شیرازی غزل 231

بابافغانی شیرازی

آثار بابافغانی شیرازی

بابافغانی شیرازی

صبحی بمن آن شاخ گل از خواب نخیزد

1 صبحی بمن آن شاخ گل از خواب نخیزد یا نیمشبی مست ز مهتاب نخیزد

2 از خانه ی زین خاست بقصد دل عاشق زانگونه که آتش بچنان تاب نخیزد

3 از گرمی می بود که آن غمزه برآشفت بی جوشش خونی رگ قصاب نخیزد

4 هر چند کشم باده ز غم پاک نگردم گردیست بدین دل که به صد آب نخیزد

5 پهلو بدم تیغ نه ار بر سر کاری مرد هنر از بستر سنجاب نخیزد

6 خون خوردنم از عشق بگویید بزاهد تا بیخبر از گوشه ی محراب نخیزد

7 این بیخودی و مستی عشقست فغانی اینگونه خرابی ز می ناب نخیزد

عکس نوشته
کامنت
comment