- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا جهان است کار او این است نوش او نیش و مهر اوکین است
2 اندر این خاکدان افسرده هیچ کس نیست از غم آسوده
3 آنچنان زی درو که وقت رحیل بیش باشد به رفتنت تعجیل
4 رخت بیرون فکن زدار غرور چه نشینی میان دیو شرور؟
5 حسد و حرص را به گور مبر دشمنان را به راه دور مبر
6 دو رفیقند هر دو ناخوش و زشت باز دارندت این و آن زبهشت
7 پیشتر زآنکه مرگ پیش آید از چنین مرگ زندگی زاید
8 به چنین مرگ هر که بشتابد از چنین مرگ زندگی یابد
9 تا از این زندگی نمیری تو در کف دیو خود اسیری تو
10 نفس تو تابدیش عادت و خوست به حقیقت بدانکه دیو تو اوست
11 مرده دل گشتی و پراکنده کوش تا جمع باشی و زنده