- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 پس دست قدرت از قِبَلِ حق نهاده شد بر پشت آدم صفی آن میر اصطفا
2 ذرّیتش چو ذرّه ز ظهرش ظهور کرد مجموع ز ابتدا همگی تا به انتها
3 از حق ندا رسید الستُ بربّکم گفتند جملگی ز دل و جان بلی بلی
4 اول محمد و علی و اهلبیت گفت بَدوَش ز مصطفا شد و اولاد مصطفا
5 توحید را چو عهد گرفتن تمام شد میثاق بر نبوّت خاتم شد اقتضا
6 اول کسی که گفت بلی بر نبوتش بد نفس او علیّ ولی خیر اوصیا
7 چون آن تمام شد به ولایت رسید عهد در شأن مرتضی شه دین شاه اولیا
8 اول کسی که گفت بلی اهلبیت بود پس شیعیان او دگر آن جمله در قفا
9 پس از برای سایر سادات اهلبیت بگرفته شد عهود ولایت از ورا
10 ابدان خلق چون به جهان آشکار شد منکر شدند اکثر و بشکست عهدها
11 صد شکر حق که ما نشکستیم عهد خویش گر صد بلا رسد نشکیبیم از بلا
12 هستیم امیدوار ز الطاف کردگار کز علم اهلبیت کند فیض را عطا
13 کامش ز میوه شجر علم من لدن شیرین کند به پیروی آل مصطفی
14 هر جرم و هر خطا که از او سر زد و زند بخشد به قوم پاک زهر جرم و هر خطا
15 از فضل خویش جا دهدش در جوارشان چون در دلش محبت ایشان گرفته جا