- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا توانی به گرد کبر مگرد با عزازیل بین که کبر چه کرد؟
2 آب طاعت برید از جویش نیل لعنت کشید بر رویش
3 بود آدم که کرد یک عصیان روز و شب «ربنا ظلمنا» خوان
4 چون بیفزود قدر و عزت او داد «ثم اجتباه» خلعت او
5 هرکه خود را فکند بر در او در دو عالم عزیز شد بر او
6 خویشتن را شناس ای نادان تا مشرف شوی چو عقل و چوجان
7 اندرین ره که راه مردانست هر که خود فکند مرد آنست
8 آنکه او نیستگشت، هستش دان آنکه خود دید، بت پرستش دان
9 بیخبر زان جهان و مست یکیست خویشتن بین و بت پرستیکیسب