1 تا تو آن خیش ببستی به سر اندر ، پسرا بر دلم گشت فزون از عدد ریشه ش ریش
2 ماهرویا ، به سر خویش ، تو آن خیش مبند نشنیدی که کند ماه تبه جامهٔ خیش ؟
1 هول تاختن و کینه آختنْش مرا همی گداخته همچون کناغ و تافته تن
1 بنفشه زار بپوشید روزگار به برف درونه گشت چنار و زریر شد شنگرف
2 که برف از ابر فرود آید ، ای عجب ، هر سال از ابر من به چه معنی همی بر آید برف ؟
1 نانوردیم و خوار و این نه شگفت که بر ورد ِ خار نیست نورد
2 مردم اندر خور زمانه شده ست نرد چون شاخ گشت و شاخ چون نرد