1 تا از دم گرمی سخنی سر نشود دل از ایمان ترا منور نشود
2 ایمان اخگر، دل سیاه انگشت است بی دم انگشت هرگز اخگر نشود!
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 پوشیده پرده گر دوست روی سیاه ما را رنگ خجالت آورد بر رو گناه ما را
2 پیری خلاص میکرد ما را از روی عالم گر سنگ ره نمیشد عینک نگاه ما را
1 ره عشق است،کام از ترک می گردد رو اینجا گدایان را کف دریوزه باشد پشت پا اینجا
2 ندارد حب جاه و دولت از اهل فنا رنگی بجای سایه پر می افکند بال هما اینجا
1 بهار است و از اشکم گل به دامن میکند صحرا ز جوش لاله یا خون گریه بر من میکند صحرا
2 نیفتد تا به راه عاقلی از بیخودی مجنون به هر سو آتشی از لاله روشن میکند صحرا
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **