1 تا از دم گرمی سخنی سر نشود دل از ایمان ترا منور نشود
2 ایمان اخگر، دل سیاه انگشت است بی دم انگشت هرگز اخگر نشود!
1 نیست غیر از خط بطلان دفتر ایام را میکند هر دور گردون حلقه چندین نام را
2 گشته قیل و قال دنیا جانشین حرف مرگ نشنود ز آن گوش هوشت این صلای عام را
1 ز لطف دوست کی آید دریدن پرده ما را؟ اگر خجلت بروی ما نیارد کرده ما را؟
2 نباشد جز فرو رفتن ز خجلت بر زمین فردا اگر سرکوب ما خواهند کرد آورده ما را
1 ای نام دلگشای تو عنوان کارها خاک در تو، آب رخ اعتبارها
2 خورشید و مه دو قطره باران فیض تو مدی ز جنبش قلمت روزگارها