-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا کیم دود شکایت ز بیان برخیزد بزن آتش که شنیدن ز میان برخیزد
2 می رمی از من و خلقی به گمانست ز تو بی محابا شو و بنشین که گمان برخیزد
3 گر دهم شرح عتابی که به دلها داری دود از کارگه شیشه گران برخیزد
4 با قدت سرو چو شخصی ست که ناگه یکبار بیخود از جا ز هجوم خفقان برخیزد
5 به چه گیرند عیار هوس و عشق دگر رسم بیداد مبادا ز جهان برخیزد
6 کشته دعوی پیدایی خویشیم همه وای گر پرده ازین راز نهان برخیزد
7 زینهار از تعب دوزخ جاوید مترس خوش بهاری ست کزو بیم خزان برخیزد
8 ناله برخاست دم جستن از آتش ز سپند کو شگرفی که چو ما از سر جان برخیزد
9 جزوی از عالمم و از همه عالم بیشم همچو مویی که بتان را ز میان برخیزد
10 عمرها چرخ بگردد که جگر سوخته ای چون من از دوده آذرنفسان برخیزد
11 گر دهم شرح ستمهای عزیزان غالب رسم امید همانا ز جهان برخیزد