-
لایک
-
ذخیره
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
1 تا جان نشود ز این و آن فرد بر دل نشود غم جهان فرد
2 تا دل نشود بعشق او جفت جان کی گردد در این و آن فرد
3 در آتش عشق تا نجوشی جان می نتوان فدای آن کرد
4 بیدردی از آن تمام دردی در دست دوای مرد بیدرد
5 درد است دوای هر فسرده بفروش متاع جان بخردرد
6 تا مرد زنان و رهزنانی در راه خدای نیستی فرد
7 بزدای ز دل غبار کثرت بنگر بجمال واحد فرد
8 کی فیض رسد بگرد مردان تا زو باقیست ذرهٔ گرد