- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 پس آنگه یکی توسنی تند خواست بر آمد ببالای او گشت راست
2 همی چست راند آن سبک روح را یم قلزم وکشتی نوح را
3 تو گفتی که ماهی است بالای ابر و یا آفتابی به درش هژبر
4 تکاور همی راند در دشت و کوه سواران بگردش گروها گروه
5 محمد بدان پهلوان پیش رو نهاده سر از بهر یاری گرو
6 بخود گفت بانو که امروز روز مرا نیست جز آه و افغان و سوز
7 همی شیر نوشم ز پستان مرگ بخشکد درخت مرا سبز برگ
8 که ای کاش مادر نزادی مرا و یا در کف شیر دادی مرا
9 که در جنگ شیران شدن غرق خون به از دست خرگوش بودن زبون