چنان دلم شب هجران بر آتش از قدسی مشهدی غزل 115

قدسی مشهدی

آثار قدسی مشهدی

قدسی مشهدی

چنان دلم شب هجران بر آتش غم سوخت

1 چنان دلم شب هجران بر آتش غم سوخت که هر نفس که کشیدم ز سینه، عالم سوخت

2 ز جور چرخ، دلم در میان بخت سیاه چو جان اهل مصیبت به شام ماتم سوخت

3 تبسمِ که نمک‌پاش ریش دل‌ها شد؟ که داغ‌های دلم در میان مرهم سوخت

4 به راه عشق تو لب‌تشنگان بادیه را جگر ز العطش آب خضر و زمزم سوخت

5 دلم ز شعله سودای عارضی گرم است چنان که نام دلم هرکه برد، دردم سوخت

6 چو کرد صبحدم اظهار عشق گل، بلبل چنان ز شرم برافروخت گل، که شبنم سوخت

7 فغان که در دل قدسی ز برق حسرت دوش متاع صبر و شکیب آنچه بود در هم سوخت

عکس نوشته
کامنت
comment