- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چنان دلم شب هجران بر آتش غم سوخت که هر نفس که کشیدم ز سینه، عالم سوخت
2 ز جور چرخ، دلم در میان بخت سیاه چو جان اهل مصیبت به شام ماتم سوخت
3 تبسمِ که نمکپاش ریش دلها شد؟ که داغهای دلم در میان مرهم سوخت
4 به راه عشق تو لبتشنگان بادیه را جگر ز العطش آب خضر و زمزم سوخت
5 دلم ز شعله سودای عارضی گرم است چنان که نام دلم هرکه برد، دردم سوخت
6 چو کرد صبحدم اظهار عشق گل، بلبل چنان ز شرم برافروخت گل، که شبنم سوخت
7 فغان که در دل قدسی ز برق حسرت دوش متاع صبر و شکیب آنچه بود در هم سوخت