چنان شد گریهٔ من از بابافغانی شیرازی غزل 547

بابافغانی شیرازی

آثار بابافغانی شیرازی

بابافغانی شیرازی

چنان شد گریهٔ من در فراق لاله‌رخساری

1 چنان شد گریهٔ من در فراق لاله‌رخساری که چندین چشمهٔ خون سر زد از هر طرف گلزاری

2 مرا بس گرم می پرسی که چونی از تماشایم تو حال دیگران را پرس من در آتشم باری

3 به قند و گل نوازی دیگران را چون دهی ساغر چه شد هم می‌توان کند از دل آزرده‌ای خاری

4 بذوق انگبین تن در ملامت داده ام ورنه زهر خار گلستانت چرا می دیدم آزاری

5 هزاران شمع روشن می توان در یکنفس کشتن چراغ مرده یی را زنده کن گر می کنی کاری

6 ملولم زین گدایی شوخ من تلخی بگو باری گرم چیزی نمی بخشی خموشم کن بگفتاری

7 نیی بلبل فغانی سر بتاب از پای سرو و گل بیا گر همتی داری، قدم نه بر سر داری

عکس نوشته
کامنت
comment