-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا بدرد عشق جان از تن نمی آید برون درد عشق او ز جان من نمی آید برون
2 دانه اشکم بخوناب جگر پرورده است اینچنین لعلی ز هر معدن نمی آید برون
3 نخل قدت را طراوت از ریاض جنت است اینچنین سروی ز هر گلشن نمی آید برون
4 گر بگلزاری در آیی تیغ بر کف ز انفعال گل نمی روید دگر سوسن نمی آید برون
5 با تبسم می کشم گفتی مرا هر دم ز غم چون نمیرم زین ادا کشتن نمی آید برون
6 لب ز شرح سوز دل بستیم و جای حیرت است سوخت خانه دودی از روزن نمی آید برون
7 گر فضولی ترک عشق دوست گیرد دور نیست چون کند از عهده دشمن نمی آید برون