-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا من پی آن زلف سرافکنده همی دارم چون شمع گهی گریه و گه خنده همی دارم
2 گه لوح وصالش را سربسته همی خوانم گه پاس خیالش را شب زنده همی دارم
3 سلطان جمال است او من بر در ایوانش تن خاک همی سازم جان بنده همی دارم
4 تا کرد مرا بسته بادام دو چشم او چون پسته دل از حسرت آکنده همی دارم
5 جان تحفهٔ او کردم هم نیست سزای او زین روی سر از خجلت افکنده همی دارم
6 بر حال گذشتهٔ ما هرگز نکنی حسرت امید به الطافش آینده همی دارم
7 از مصحف عشق دل خاقانی گر خود به هلاک آید فرخنده همی دارم