-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از آن رو سرمه دنبالهدارش قصد جان دارد که چشمش نیم کش پیوسته ناوک در کمان دارد
2 حیا و ناز و خوبی شیوه تمکین و محبوبی به جز جنس وفا هرچیز خواهی در دکان دارد
3 در این محفل به یک شوقاند سوزان شمع و پروانه هر آن آتش که آن دارد به جان این بر زبان دارد
4 شود گر خاک جسمم، میکند پیدا مرا تیرش به هر صورت که باشم استخوانم را نشان دارد
5 ز ویران گشتن مأوای خویشم یاد میآید به هر سروی که میبینم تذروی آشیان دارد
6 نه پنداری که آسان است شرح دوستی گفتن حدیث عشق در هر باب چندین داستان دارد
7 گهی سودایی زلفم گهی شیدایی کاکل پریشانی مرا چون بید مجنون در میان دارد
8 در اسطرلاب دل کردم چو سیر عارضش گفتم همین ماه است کز نظاره عالم قران دارد
9 ندارد فرصت نشو و نما یک گل در این گلشن بهار زندگی در آستین گویا خزان دارد
10 ز ناز آن دلربا قصاب عمری شد که در کویش پی کشتن تو را در جرگه قربانیان دارد