پس از جلال الدین محمد مولوی مثنوی معنوی 165

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

پس بگفت آن نو مسلمان ولی

1 پس بگفت آن نو مسلمان ولی از سر مستی و لذت با علی

2 که بفرما یا امیر المؤمنین تا بجنبد جان بتن در چون جنین

3 هفت اختر هر جنین را مدتی می‌کنند ای جان به نوبت خدمتی

4 چونک وقت آید که جان گیرد جنین آفتابش آن زمان گردد معین

5 این جنین در جنبش آید ز آفتاب کآفتابش جان همی‌بخشد شتاب

6 از دگر انجم به جز نقشی نیافت این جنین تا آفتابش بر نتافت

7 از کدامین ره تعلق یافت او در رحم با آفتاب خوب‌رو

8 از ره پنهان که دور از حس ماست آفتاب چرخ را بس راههاست

9 آن رهی که زر بیابد قوت ازو و آن رهی که سنگ شد یاقوت ازو

10 آن رهی که سرخ سازد لعل را وان رهی که برق بخشد نعل را

11 آن رهی که پخته سازد میوه را و آن رهی که دل دهد کالیوه را

12 بازگو ای باز پر افروخته با شه و با ساعدش آموخته

13 باز گو ای بار عنقاگیر شاه ای سپاه‌اشکن بخود نه با سپاه

14 امت وحدی یکی و صد هزار بازگو ای بنده بازت را شکار

15 در محل قهر این رحمت ز چیست اژدها را دست دادن راه کیست

عکس نوشته
کامنت
comment