- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 پس بگفت آن نو مسلمان ولی از سر مستی و لذت با علی
2 که بفرما یا امیر المؤمنین تا بجنبد جان بتن در چون جنین
3 هفت اختر هر جنین را مدتی میکنند ای جان به نوبت خدمتی
4 چونک وقت آید که جان گیرد جنین آفتابش آن زمان گردد معین
5 این جنین در جنبش آید ز آفتاب کآفتابش جان همیبخشد شتاب
6 از دگر انجم به جز نقشی نیافت این جنین تا آفتابش بر نتافت
7 از کدامین ره تعلق یافت او در رحم با آفتاب خوبرو
8 از ره پنهان که دور از حس ماست آفتاب چرخ را بس راههاست
9 آن رهی که زر بیابد قوت ازو و آن رهی که سنگ شد یاقوت ازو
10 آن رهی که سرخ سازد لعل را وان رهی که برق بخشد نعل را
11 آن رهی که پخته سازد میوه را و آن رهی که دل دهد کالیوه را
12 بازگو ای باز پر افروخته با شه و با ساعدش آموخته
13 باز گو ای بار عنقاگیر شاه ای سپاهاشکن بخود نه با سپاه
14 امت وحدی یکی و صد هزار بازگو ای بنده بازت را شکار
15 در محل قهر این رحمت ز چیست اژدها را دست دادن راه کیست