کنون که باد خزان از بابافغانی شیرازی غزل 226

بابافغانی شیرازی

آثار بابافغانی شیرازی

بابافغانی شیرازی

کنون که باد خزان فرش لعل فام کشید

1 کنون که باد خزان فرش لعل فام کشید خوش آنکه در صف مستان نشست و جام کشید

2 دلم که جام نگون داشت سالها چو حباب ببین که موج شرابش چسان بدام کشید

3 خزان در آمدن آن سوار حاضر بود که در رهش ورق زر باحترام کشید

4 فلک بداد مرادم چنانکه دل می خواست ولی ز هر سر مویم صد انتقام کشید

5 شدم اسیر شکار افگنی که صد باره سنان بدیده ی شیران تیز گام کشید

6 هزار جرعه ی فیضست در قرابه ی عشق خوش آن حریف که این باده را تمام کشید

7 چگونه لذت ذوق وصال دریابد ز یار هر که نه بعد از فراق کام کشید

8 خوش آن فتاده که هر چند یار سرکش بود بگرمی نفسش بر کنار بام کشید

9 بسیل داد فغانی روان سفینه ی عشق نه نام ننگ شنید و نه ننگ نام کشید

عکس نوشته
کامنت
comment