- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کنون که کار دل از زلف یار نگشاید سزد گر از من آشفته کار نگشاید
2 بلی ز عاشق آشفته کی گشاید کار چو کار دل ز سر زلف یار نگشاید
3 ز روزگار در این بستگی چه شکوه کنم دری که بست قضا روزگار نگشاید
4 در انتظار بسی کوفتیم آهن سرد دربغ از آن که در انتظار نگشاید
5 به اختیار دل این کار بسته بگشایم ولی زمانه در اختیار نگشاید
6 ز اشگ بگذرم و دیده شعله بار کنم که کارم از مژهٔ اشکبار نگشاید
7 گل وفا ز نکویان طمع مدار بهار که غنچهٔ هوس از این بهار نگشاید