کنون که کار دل از زلف از ملک‌الشعرا بهار غزل 338

ملک‌الشعرا بهار

آثار ملک‌الشعرا بهار

ملک‌الشعرا بهار

کنون که کار دل از زلف یار نگشاید

1 کنون که کار دل از زلف یار نگشاید سزد گر از من آشفته کار نگشاید

2 بلی ز عاشق آشفته کی گشاید کار چو کار دل ز سر زلف یار نگشاید

3 ز روزگار در این‌ بستگی‌ چه‌ شکوه کنم دری که بست قضا روزگار نگشاید

4 در انتظار بسی کوفتیم آهن سرد دربغ از آن که در انتظار نگشاید

5 به اختیار دل این کار بسته بگشایم ولی زمانه در اختیار نگشاید

6 ز اشگ بگذرم و دیده شعله بار کنم که کارم از مژهٔ اشکبار نگشاید

7 گل وفا ز نکویان طمع مدار بهار که غنچهٔ هوس از این بهار نگشاید

عکس نوشته
کامنت
comment