1 تا نکند درد رخنه در دل انسان راه نیابد در او محبت جانان
2 تا نزنی عقده بر سلاسل گیسو جمع نبینی دل هزار پریشان
3 شرم کن آخر ز توبه های شکسته چند نخواهی شدن ز توبه پشیمان
4 صبح منوّر چگونه چهره گشاید تا نرسانی شب سیاه به پایان
1 تا جام باده بر لب ساقی گذر نکرد مِی خواره را ز راز نهان با خبر نکرد
2 پرهیز چون کنیم که پیکان غمزه ات وقتی ز جان گذشت که دل را خبر نکرد
1 ساقیا می ده که تا ما عاقلیم در فنون عشقبازی جاهلیم
2 بسکه غافل خفته وقت کشت و کار گاه محصول است و ما بیحاصلیم
1 شنیدم روزی از رندی قدح نوش بسان لاله از خون پیرهن پوش
2 که لیلی را چو رنگ ارغوانی شد از هجران مجنون زعفرانی
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به