صاف‌طبعان را غمی از خار از بیدل دهلوی غزل 794

بیدل دهلوی

آثار بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

صاف‌طبعان را غمی از خار خارکینه نیست

1 صاف‌طبعان را غمی از خار خارکینه نیست زحمت مژگان به چشم‌گوهر و آیینه نیست

2 در زراعتگاه امکان بسکه بیم آفت است خلق را چون دانهٔ‌گندم دلی در سینه نیست

3 فیل صاحب‌منصب است و گاو و خر روزینه‌دار فخر انسانی ز روی منصب و روزینه نیست

4 قسمت منعم ز دنیا بند وسواس است و بس قفل‌را جز عقدهٔه دل حاصل ازگنجینه نیست

5 ابر دارد در نمد آیینهٔ گلزار را پنبهٔ داغم به غیر از خرقه‌‌ی پشمینه نیست

6 مشکل است آیینه از زنگ صفا پرداختن گر همه‌سنگ‌است‌دل‌فارغ‌ز مهر وکینه نیست

7 جز خیالت دلنشین ما نگردد نقش غیر عکس چون حیرت مقیم خانهٔ آیینه نیست

8 در محبت رهنورد جاده ی دردیم و بس چون سحرجولان ما بیرون چاک سینه نیست

9 پی نبرد اندیشه بر بطلان احکام نفس سالها رفت از خود و تقویم ما پارینه نیست

10 چند روزی‌شد به هستی ریشه پیداکردنت می‌توان‌ کند از زمین‌ کاین ‌نخل ‌پر دیرینه نیست

11 بهر درد بینوایی صبرتسکین است و بس دست بر دل زن‌ که دیگر دلق ما را پینه نیست

12 سعد و نحس‌دهربیدل‌کی دهد تشویش ما همچو طفلان ‌کار ما با شنبه و آدینه نیست

عکس نوشته
کامنت
comment