- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خواب راحت شد از آن دیده که سوی تو فتاد خون فشان ماند نگاهی که به روی تو فتاد
2 هر که افتاد ز پا خواست که دستش گیرند مگر آن کس که ز پا بر سر کوی تو فتاد
3 هر شراری که بر افتاد ز دلها به جهان در حقیقت همه از شعله ی خوی تو فتاد
4 چشم بدخواه برویم ز ترحم که نکرد مگرش دیده به رخسار نکوی تو فتاد
5 قسمت این بود که از خشک لبی جان سپرد تشنه کامی که رهش بر سر کوی تو فتاد
6 چیست جرم تو که با عدل شهنشاه (سحاب) سنگ جور همه خوبان به سبوی تو فتاد
7 کامران فتحعلی شه که غبار در او رشک فرمای خط غالیه بوی تو فتاد