1 دامن از دوستان کشیدی باز مهر از عاشقان بریدی باز
2 زانکه پیوند با تو محکم کرد بی سبب مهر بگسلیدی باز
3 می ندانم دگر چه بد کردم می نگوئی ز تن چه دیدی باز
4 خسته کردی دلم بجور و جفا وز سر رحم ننگر یدی باز
5 در حق دوستان مخلص خود سخن دشمنان شنیدی باز
6 می نهم از غم تو سر در کوه جامهٔ صبر من دریدی باز
7 گفته بودی وفا کنم با فیض گفتی و مصلحت ندیدی باز