-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دامن کشان رسید سوی جویبار گل ای ترک گلعذار به دامن بیار گل
2 راز نهفته دل بلبل شد آشکار برطرف جویبار چو شد آشکار گل
3 دادند بارعام که از بزمگاه خاص دادند بارعام که از بزمگاه خاص
4 در بار داشت اطلس سبز و حریر سرخ شد مشتری هزار چو بگشاد بار گل
5 هر دم به مجلسی رود از بس تلوّنش یک هفته هیچ جای نگیرد قرار گل
6 بر دست ساقیانِ سمن رخ شراب لعل گویی شکفته است ز سرو و چنار گل
7 چندان کشید و باز کشیدش که چاک زد از دست باد پیرهن زرنگار گل
8 زین سان که زرد و سرخ برآمد به جویبار از شرم باده گشت مگر شرمسار گل
9 دانی که گل جلال! چرا شد چنین عزیز؟ از بهر آنکه عار ندارد ز خار گل