سزد بر اوج فلک، سرکشی کند سر من از عارف قزوینی

عارف قزوینی

عارف قزوینی

عارف قزوینی

سزد بر اوج فلک، سرکشی کند سر من

1 سزد بر اوج فلک، سرکشی کند سر من اگر بطالع من باز گردد اختر من

2 بحشر نامه اعمال اگر برون آرم پر از حکایت هجران تست دفتر من

3 چگونه بر رخ خوبان نظر کنم که مدام خیال روی تو سدیست پیش منظر من

4 هلال ابرویت ای آفتاب کشور حسن طلوع کرد و چو کتان بسوخت پیکر من

5 ز واژگونی بخت این گمان نبود مرا که روزگار نشاند تو را برابر من

6 خیال زلف تو دوشم بخواب بود امروز چو ناف آهوی چین مشگبوست بستر من

7 شب فراق تو خوشوقت از آنشدم که گرفت ز گریه داد دل از هجر دیده تر من

8 به یار راز نهانی نگفته باز آمد رقیب دست نخواهد کشید از سر من

9 نگفتیم که «اگر ناتوان شوی گیرم بدست دست تو» وقت است ای توانگر من

عکس نوشته