نشسته بود روزی از عطار نیشابوری الهی نامه 7

عطار نیشابوری

آثار عطار نیشابوری

عطار نیشابوری

نشسته بود روزی پیرِ اصحاب

1 نشسته بود روزی پیرِ اصحاب ز پنداری و شهرة پیشِ محراب

2 درآمد از در مسجد یکی زال ولی همچون الف با قدِّ چون دال

3 بدو گفتا که در عین هلاکی پلیدی می‌کنی دعویِ پاکی

4 بدین شیخی شدی مغرور اصحاب برون آی ای جُنُب از پیشِ محراب

5 بسوز از عشق خود را ای گرامی وگر نه زاهدی باشی ز خامی

6 ز زاهد پختگی جستن حرامست که زاهد همچو خشت پخته خامست

7 ز سوز و اشک عاشق همچو شمعست ازان دراشک و سوز خویش جمعست

8 ازان باشد همه شب اشک و سوزش که خواهد بود کُشتن نیز روزش

9 چو اشک و سوز و کُشتن شد تمامش برآید کُشتهٔ معشوق نامش

10 شود در پرده هم دم هم نفس را نماند کار با او هیچ کس را

عکس نوشته
کامنت
comment