نشسته بر سر کویی و فتنه بر از قدسی مشهدی غزل 89

قدسی مشهدی

آثار قدسی مشهدی

قدسی مشهدی

نشسته بر سر کویی و فتنه بر پا نیست

1 نشسته بر سر کویی و فتنه بر پا نیست ز حیرت تو کسی را به جنگ پروا نیست

2 ز چشمم از به کناری، نشو ز طوفان امن کنار چشم من است این، کنار دریا نیست

3 قدح به دست و چو نرگس همیشه مخموریم می خمارشکن در پیاله ما نیست

4 نسوخت چون دگری را به بزم، دانستم که جز به خدمت پروانه شمع بر پا نیست

5 از آن ز مصر به کنعان نمی‌رود یوسف که مهربانی یعقوب چون زلیخا نیست

6 به یاد زلف بتان آنقدر قلم زده‌ایم که در سفینه ما جز خط چلیپا نیست

7 به جرم مهر خود از چشم خلق افتادیم وگرنه چشم بداندیش در پی ما نیست

8 به قتل خود مکن ایما به غمزه‌اش قدسی ستیزه‌خوی تو را حاجت تقاضا نیست

عکس نوشته
کامنت
comment