- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نشسته بر سر کویی و فتنه بر پا نیست ز حیرت تو کسی را به جنگ پروا نیست
2 ز چشمم از به کناری، نشو ز طوفان امن کنار چشم من است این، کنار دریا نیست
3 قدح به دست و چو نرگس همیشه مخموریم می خمارشکن در پیاله ما نیست
4 نسوخت چون دگری را به بزم، دانستم که جز به خدمت پروانه شمع بر پا نیست
5 از آن ز مصر به کنعان نمیرود یوسف که مهربانی یعقوب چون زلیخا نیست
6 به یاد زلف بتان آنقدر قلم زدهایم که در سفینه ما جز خط چلیپا نیست
7 به جرم مهر خود از چشم خلق افتادیم وگرنه چشم بداندیش در پی ما نیست
8 به قتل خود مکن ایما به غمزهاش قدسی ستیزهخوی تو را حاجت تقاضا نیست