- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در خانه نشسته بت عیار که دارد معشوقِ قمرروی شکربار که دارد
2 بی زحمت دیده، رخ خورشید که بیند بی پرده، عیان، طاقت دیدار که دارد
3 گفتی به خرابات، دگر کار ندارم خود کار تو داریو دگر کار که دارد
4 رندان صبوحی همه مخمور خمارند ای زهره کلید در خمّار که دارد
5 ما طوطی غیبیم، شکرخواره و عاشق آن کان شکرهای به قنطار که دارد
6 یک غمزه دیدار، بِه از دامن دینار دیدار چو باشد غم دینار که دارد
7 جانها چو از آن شیر، ره صید بدیدند اکنون چو سگان میل به مُردار که دارد
8 چون عین عیانست ز اقرار که لافد اقرار چو کاسد شود انکار که دارد
9 ای در رخ تو زلزلهی روز قیامت در جنت حُسن تو غم نار که دارد
10 با غمزهی غمّازهی آن یار وفادار اندیشهی این عالم غدّار که دارد
11 گفتی که ز احوال عزیزان خبری ده با مخبَر خوبت سر اخبار که دارد
12 ای مطرب خوش لهجه شیرین دم عارف یاری ده و برگو که چنین یار که دارد
13 بازار بتان از تو خرابست و کسادست بازار چه باشد دل بازار که دارد
14 امروز ز سودای تو کس را سرِ سر نیست دستار که دارد سر دستار که دارد
15 شمس الحق تبریز چو نقد آمد و پیدا از پار که گوید غم پیرار که دارد