1 ای ساربان، که رنج کشیدی ز راه دور آمد شتر به منزل لیلی، مکن عبور
2 اینست خارها که ازو چیدهایم گل وین جای خیمها که درو دیدهایم حور
3 این لحظه آتشست به جایی که بود آب و امروز ماتمست به جایی که بود سور
4 آن شب چه شد؟ که بیرخ لیلی نبود حی و آن روز کو؟ که موقف دیدار بود طور
5 خون جگر بریخت دل من به یاد دوست ای چشم اشکبار، چرایی چنین صبور؟
6 زین پیش بود نفرتم از دور از زمان دردم چنان گداخت که هستم ز خود نفور
7 جز دستبوس دوست نباشد مراد من روزی که سر ز خاک بر آرم به نفخ صور
8 ای اوحدی، چو روی کنی در نماز تو بی روی او مکن، که نمازیست بیحضور