-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 قربان آن بناگوش، وان برق گوشواره با هم چه خوش نمایند آن صبح و این ستاره
2 مائیم و کهنه دلقی دلگیر از دو عالم سر چون جرس کشیده در جیب پاره پاره
3 چون کار رفت از دست، گیرد سپهر دستت دریا غریق مرده، افکنده بر کناره
4 روز از برم چو رفتی شب آمدی بخوابم اینست اگر کسی را، عمری بود دوباره
5 روشندلان ندارند دلبستگی بفرزند بر شعله سهل باشد مهجوری شراره
6 آن نشئه ایکه بخشد بگذشتن از دو عالم در کیش میکشان چیست یک مستی گذاره
7 با چرخ سرفرازی نتوان ز پیش بردن جائیکه سقف پست است نتوان شدن سواره
8 همچون کلیم دیگر یک نامشخصی کو آگاه و مست غفلت پر شغل و هیچکاره