سر ببستان چو دهد جلوه یغمائی را از کلیم غزل 21

سر ببستان چو دهد جلوه یغمائی را

1 سر ببستان چو دهد جلوه یغمائی را اول از سرو کند جامه رعنائی را

2 پای سعیم شده از خار رهت پوشیده چاره زین به نتوان کرد تهی پائی را

3 زان شب و روز گریزم زمه و مهر، که کرد سایه هم تلخ بمن عشرت تنهائی را

4 ما زگیرائی مژگان تو پابرجائیم ورنه اول نگهت برده توانائی را

5 چشم جمعیت ازو دور که خوش می سازد فکر زلف تو دماغ من سودائی را

6 خاکپای تو قدم گر نگذارد بمیان که بهم صلح دهد دیده و بینائی را

7 لحظه ای خسته مژگان و دمی بسته زلف خوش رها کرده کلیم این دل هرجائی را

عکس نوشته
کامنت
comment