1 آواز در آمد بنگر یار منست من خود دانم کرا غم کار منست
2 سیصد گل سرخ بر رخ یار منست خیزم بچنم که گل چدن کار منست
1 عشق آمد و خاک محنتم بر سر ریخت زان برق بلا به خرمنم اخگر ریخت
2 خون در دل و ریشهٔ تنم سوخت چنان کز دیده بجای اشک خاکستر ریخت
1 گفتی که منم ماه نشابور سرا ای ماه نشابور نشابور ترا
2 آن تو ترا و آن ما نیز ترا با ما بنگویی که خصومت ز چرا
1 کردیم هر آن حیله که عقل آن دانست تا بو که توان راه به جانان دانست
2 ره مینبریم وهم طمع مینبریم نتوان دانست بو که نتوان دانست
1 ای دلبر ما مباش بی دل بر ما یک دلبر ما به که دو صد دل بر ما
2 نه دل بر ما نه دلبر اندر بر ما یا دل بر ما فرست یا دلبر ما