- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 لوح دل را جان من از نقش کثرت ساده کن وز برای کلک وحدت لایق و آماده کن
2 باد نخوت کن بدر از سر، بنه بر پای خم روی صدق و ساغری را از صفا پر باده کن
3 سر بلندی همچو آتش داد بنیادت بباد همو خاک افتادگی با مردم افتاده کن
4 طوطی نفس تو با زاغ طبیعت همنفس همتی کن خویشتنر از این قفس آزاده کن
5 طالب دیدار را چشمی دگر باید بکار کشف این معنی طلب از طور و عمران زاده کن
6 حالیا چون دست کوتاهست از آن زلف دراز برگ عیشی ساز و فکر باده ای و ساده کن
7 مفتقر فریادها دارد ز بیداد زمان چاره ای ای دادگر در کار این دلداده کن