1 سیمین بر تو سنگ بپوشد بسمور زلفت بشبه همی کند نقش بلور
2 ای با لب طوطیان و با کشی گور حسن تو همی مرده بر آرد از گور
1 هر سؤالی کز آن لب سیراب دوش کردم همه بداد جواب
2 گفتمش جز شبت نشاید دید گفت پیدا بشب بود مهتاب
1 گل نوشکفته است و سرو روان برآمیخته مهر او با روان
2 خرد چهر او برنگارد بدل که دل مهر او باز بندد بجان
1 الا تا نرگس خوبان همی بر مشتری تابد بودشان در شکنج زلف رخ چون ماه جوشن ور