1 سیمابی شد هوا و زنگاری دشت ای دوست بیا و بگذر از هرچه گذشت
2 گر میل وفا داری اینک دل و جان ور رای جفا داری اینک سر و تشت
1 از ما همه عجز و نیستی مطلوبست هستی و توابعش زما منکوبست
2 این اوست پدید گشته در صورت ما این قدرت و فعل از آن بمامنسو بست
1 گفتی که منم ماه نشابور سرا ای ماه نشابور نشابور ترا
2 آن تو ترا و آن ما نیز ترا با ما بنگویی که خصومت ز چرا
1 ای خالق خلق رهنمایی بفرست بر بندهٔ بینوا نوایی بفرست
2 کار من بیچاره گره در گرهست رحمی بکن و گره گشایی بفرست
1 ای دلبر ما مباش بی دل بر ما یک دلبر ما به که دو صد دل بر ما
2 نه دل بر ما نه دلبر اندر بر ما یا دل بر ما فرست یا دلبر ما