- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 طرفه میدارند یاران صبر من بر داغ و درد داغ و دردی کز تو باشد خوشترست از باغ ورد
2 دوستانت را که داغ مهربانی دل بسوخت گر به دوزخ بگذرانی آتشی بینند سرد
3 حاکمی گر عدل خواهی کرد با ما یا ستم بندهایم ار صلح خواهی جست با ما یا نبرد
4 عقل را با عشق خوبان طاقت سرپنجه نیست با قضای آسمانی برنتابد جهد مرد
5 عافیت میبایدت چشم از نکورویان بدوز عشق میورزی بساط نیک نامی درنورد
6 زهره مردان نداری چون زنان در خانه باش ور به میدان میروی از تیرباران برمگرد
7 حمل رعنایی مکن بر گریه صاحب سماع اهل دل داند که تا زخمی نخورد آهی نکرد
8 هیچ کس را بر من از یاران مجلس دل نسوخت شمع میبینم که اشکش میرود بر روی زرد
9 با شکایتها که دارم از زمستان فراق گر بهاری باز باشد لیس بعد الورد برد
10 هر که را دردی چو سعدی میگدازد گو منال چون دلارامش طبیبی میکند داروست درد