-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سیه چاهی ست زلفت تار و دلگیر در او دیوانگان بسته به زنجیر
2 بشد تدبیر و عقل و رایم از دست چه تدبیر ای مسلمانان، چه تدبیر!
3 من و جان دادن اندر جُست و جویش چو یاور نیست بخت از من، چه تقصیر
4 غزل چون می نویسم از سر سوز همی سوزد قلم هنگام تحریر
5 تو از ما فارغ و ما در تک و پوی چه چاره چون چنین رفته ست تقدیر
6 چگونه دیده بر دوزم ز رویت وگر خود می زنی بر دیده ام تیر
7 ربودی عقل و جان و صبر و هوشم وگر خواهی حساب اکنون ز سر گیر
8 فلک را هست سودای تو در سر چو سودای جوانی در سر پیر
9 جلال! از بخت خود، کامی ندیدی که خوابت را به جز غم نیست تعبیر