سیه چاهی ست زلفت تار و دلگیر از جلال عضد غزل 138

جلال عضد

آثار جلال عضد

جلال عضد

سیه چاهی ست زلفت تار و دلگیر

1 سیه چاهی ست زلفت تار و دلگیر در او دیوانگان بسته به زنجیر

2 بشد تدبیر و عقل و رایم از دست چه تدبیر ای مسلمانان، چه تدبیر!

3 من و جان دادن اندر جُست و جویش چو یاور نیست بخت از من، چه تقصیر

4 غزل چون می نویسم از سر سوز همی سوزد قلم هنگام تحریر

5 تو از ما فارغ و ما در تک و پوی چه چاره چون چنین رفته ست تقدیر

6 چگونه دیده بر دوزم ز رویت وگر خود می زنی بر دیده ام تیر

7 ربودی عقل و جان و صبر و هوشم وگر خواهی حساب اکنون ز سر گیر

8 فلک را هست سودای تو در سر چو سودای جوانی در سر پیر

9 جلال! از بخت خود، کامی ندیدی که خوابت را به جز غم نیست تعبیر

عکس نوشته
کامنت
comment