خروشی دوش از میخانه برخاست از غبار همدانی غزل 8

غبار همدانی

غبار همدانی

غبار همدانی

خروشی دوش از میخانه برخاست

1 خروشی دوش از میخانه برخاست که هوش از عاقل و فرزانه برخاست

2 مُغان خشت از سر خُم برگرفتند خروش از مردم میخانه برخاست

3 فروغ روی ساقی در مِی افتاد زبانۀ آتش از پیمانه برخاست

4 ز بس با آشنایان جور کردی فغان از مردم بیگانه برخاست

5 چنان زنجیر گیسو تاب دادی که فریاد از دل دیوانه برخاست

6 پی افروختن چون شمع بنشست برای سوختن پروانه برخاست

7 بیا ساقی بیاور کشتی مِی که طوفان غم از کاشانه برخاست

8 عجب نبود زتاب جوشش مِی گر از خُم نعرۀ مستانه برخاست

9 چو مرغ دل شکنج دام او دید نخست از روی آب و دانه برخاست

10 غبارا هر که دست از جان بشوید تواند از پی جانانه برخاست

عکس نوشته
کامنت
comment