- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دوش آه من سر راهش برسم داد بست باز کرد آن حلقه ی زلف و در بیداد بست
2 خواستم از کاو کاو غمزه اش فریاد کرد همچو طوطی شکرم داد وره فریاد بست
3 باد می آرد ز زلفش هر نفس بوی وفا نیک می آرد ولی نتوان گره بر باد بست
4 عشق سرها در رهم افگند تا دل برکنم چون خورم آبی که این سرچشمه از بنیاد بست
5 این همان کوه بلا خیزست کاواز سگش پرده ی مجنون درید و گردن فرهاد بست
6 بگذرم چون باد در گلزار تا سویش روم گرچه راهم با هزاران خنجر پولاد بست
7 یادم از خفتان روز جنگ آن شهزاده داد چون صبا بند قبای سوسن آزاد بست
8 در دل تنگم چو جوهر در نهاد آینه نقش روی او هزاران صورت نوشاد بست
9 زین سرابستان فغانی چون گل وصلی نیافت رفت و سنگ ناامیدی بر دل ناشاد بست