-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گه گه بجور از عاشی ای شوخ بیزارم کنی بازم نمایی عشوه یی وز نو گرفتارم کنی
2 تو می روی و من بخود طوطی صفت در گفتگو باشد که آیی سوی من گوشی بگفتارم کنی
3 دیدن بغیرت در سخن نبود بسم؟ کز طعنه هم از دور چون پیدا شوم صد نکته در کارم کنی
4 خوش آنکه بر خاک درت افتاده باشم بیخبر مست و غزل خوان بر سرم آیی و هشیارم کنی
5 همچون فغانی شد دلم پر خون ز درد و داغ او ای گریه یاری کن دمی شاید سبکبارم کنی