- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گه به لطفم مینوازد گه به نازم میکشد زنده میسازد مرا آن شوخ و بازم میکشد
2 نازنین من کجایی وه که در راه امید دیدهٔ محروم، از اشک نیازم میکشد
3 گر نگریم میشود خونابها در دل گره ور بگریم خندهٔ آن عشوهسازم میکشد
4 هرشب از افسانهٔ غم گیردم خواب اجل آخر این افسانهٔ دور و درازم میکشد
5 گر نمیبینم دمی روی تو ای چشم و چراغ گریهٔ جانسوز و آه جانگدازم میکشد
6 در غمش چون میشوم با نالهٔ نی همنفس دلنوازیهای آن مسکیننوازم میکشد
7 چون فغانی هر نفس میسوزم از داغ نهان گر کشم آهی ز دل افشای رازم میکشد