گهی با ما خوش و گه سرگران است از جلال عضد غزل 24

جلال عضد

آثار جلال عضد

جلال عضد

گهی با ما خوش و گه سرگران است

1 گهی با ما خوش و گه سرگران است نمی دانم که هر دم بر چه سان است

2 نباشد چشم غیر از قطره آب مرا زین قطره دریای روان است

3 چه رشک آید مرا از خال هندو که او در باغ رویش باغبان است

4 به یاد گوهر افشانی لعلش همیشه چشم من گوهرفشان است

5 خرامان قامتش در گلشن ناز سهی سروی که بارش ارغوان است

6 دو سر هرگز به یک بالین کی آید که آن بر بالش، این بر آستان است

7 مگر تو از سر پیمان بگشتی وگرنه عاشق مسکین همان است

8 دهانت گر نه کام خاطر ماست چرا دایم ز چشم ما نهان است

9 جلال از دست دل شد غرق آتش اگرچه بحر چشمش بی کران است

عکس نوشته
کامنت
comment