- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گهی با ما خوش و گه سرگران است نمی دانم که هر دم بر چه سان است
2 نباشد چشم غیر از قطره آب مرا زین قطره دریای روان است
3 چه رشک آید مرا از خال هندو که او در باغ رویش باغبان است
4 به یاد گوهر افشانی لعلش همیشه چشم من گوهرفشان است
5 خرامان قامتش در گلشن ناز سهی سروی که بارش ارغوان است
6 دو سر هرگز به یک بالین کی آید که آن بر بالش، این بر آستان است
7 مگر تو از سر پیمان بگشتی وگرنه عاشق مسکین همان است
8 دهانت گر نه کام خاطر ماست چرا دایم ز چشم ما نهان است
9 جلال از دست دل شد غرق آتش اگرچه بحر چشمش بی کران است