گه گهر گه شرر از دیده تر یافته ام از کلیم غزل 450

کلیم

کلیم

کلیم

گه گهر گه شرر از دیده تر یافته ام

1 گه گهر گه شرر از دیده تر یافته ام من هم از برق وهم از برق و هم از ابر نظر یافته ام

2 تا که از پای فتادم زهمه در پیشم پا براه تو اگر باخته پر یافته ام

3 پیش پا را نتواند ز سیه روزی دید در کف هر که چراغی ز هنر یافته ام

4 بر سرم گل شود از سوز درون خاکستر می توان یافت که از شمع نظر یافته ام

5 گر عسس کرد رها محتسبم می گیرد تا ز کیفیت چشم تو خبر یافته ام

6 در بیابان طل از اثر گرم روی صدف آبله را پر ز شرر یافته ام

7 در مصافی که سرم را سپر از تسلیم است گر سکندر طرفم گشته ظفر یافته ام

8 فقر را بسکه قناعت بنظر شیرین کرد دست ار تنگ بود تنگ شکر یافته ام

9 راز هر سینه به بینم چو می از شیشه کلیم ز در میکده تا کحل بصر یافته ام

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر