1 گه در پی دین رویم و گه در پی کیش هر روز به نوبتی نهیم اندر پیش
2 در جمله ز ما مرگ خرد دارد بیش هستیم همه عاشق بدبختی خویش
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 از هر چه گمان بر دلم یار نه آن بود پندار بد آن عشق و یقین جمله گمان بود
2 آن ناز تکلف بد و آن مهر فسون بود وان عشق مجازی بد و آن سود و زیان بود
1 مردمان دوستی چنین نکنند هر زمان اسب هجر زین نکنند
2 جنگ و آزار و خشم یکباره مذهب و اعتقاد و دین نکنند
1 نور تا کیست که آن پردهٔ روی تو بود مشک خود کیست که آن بندهٔ موی تو بود
2 ز آفتابم عجب آید که کند دعوی نور در سرایی که درو تابش روی تو بود
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به