1 شها زهره گر جز ببزمت سراید دف و بر بطش هر دو ناساز گردند
2 وگر آفتابت سپر کش نگردد در او ذره ها ناوک انداز گردند
3 اثیر است و اقبال هر دو بدین در چگوئی در آیند یا باز گردند؟
1 به بست کله سحابی بر آسمان کرم کزو گشاده نقاب است گلستان کرم
2 بجای نامه رسید آفتاب در منقار همای صبح سعادت ز آشیان کرم
1 وداع و فرقت احباب و یاد عهد شباب دیار عمر امیدم، خراب کرد خراب
2 ز یاد این، رخ زردم در آب گشت غریق ز داغ آن، دل ریشم بر آتش است کباب
1 هر آن کسوت که بر بالای نعمان الزمان زیبد بر دامن، ز دل باید ره جیب از روان زیبد
2 قبای روزگارش پروزی در آستین شاید ردای آفتابش ریشه ی در طیلسان زیبد