شنو ز سینه از جلال الدین محمد مولوی غزل 1286

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

شنو ز سینه ترنگاترنگ آوازش

1 شنو ز سینه ترنگاترنگ آوازش دل خراب طپیدن گرفت از آغازش

2 به بر گرفت رباب و ز سر نهاد کله ز دست رفت دل من چو دید سر بازش

3 دل از بریشم او چون کلابه گردانست کلابه ظاهر و پنهان ز چشم قزازش

4 دو سه بریشم از این ارغنون فروتر گیرد که تند می‌رسد آواز عقل پردازش

5 بدانک تن چو غبارست و جان در او چون باد ولیک فعل غبار تنست غمازش

6 غبار جان بود و می‌رسد دگر جانی که ذره ذره به رقص آمدست از آوازش

7 جهان تنور و در آن نان‌های رنگارنگ تنور و نان چه کند آنک دید خبازش

8 ز سینه نیست سماع دل و ز بیرون نیست فدات جانم هر جا که هست بنوازش

9 شبی به طنز بگفتم دلا به مه بنگر که هست مه را چیزی ز لطف پروازش

10 چو آفتاب نهان شد به جای او بنهند چراغکی که بود شب شراراندازش

11 به هر دو دست دل از ماه چشم خود بگرفت که دل ز غیرت شه واقفست و از نازش

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر