-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شنو ز سینه ترنگاترنگ آوازش دل خراب طپیدن گرفت از آغازش
2 به بر گرفت رباب و ز سر نهاد کله ز دست رفت دل من چو دید سر بازش
3 دل از بریشم او چون کلابه گردانست کلابه ظاهر و پنهان ز چشم قزازش
4 دو سه بریشم از این ارغنون فروتر گیرد که تند میرسد آواز عقل پردازش
5 بدانک تن چو غبارست و جان در او چون باد ولیک فعل غبار تنست غمازش
6 غبار جان بود و میرسد دگر جانی که ذره ذره به رقص آمدست از آوازش
7 جهان تنور و در آن نانهای رنگارنگ تنور و نان چه کند آنک دید خبازش
8 ز سینه نیست سماع دل و ز بیرون نیست فدات جانم هر جا که هست بنوازش
9 شبی به طنز بگفتم دلا به مه بنگر که هست مه را چیزی ز لطف پروازش
10 چو آفتاب نهان شد به جای او بنهند چراغکی که بود شب شراراندازش
11 به هر دو دست دل از ماه چشم خود بگرفت که دل ز غیرت شه واقفست و از نازش