شیخ از مسواک دندان طمع را تیز کرد از کلیم غزل 225

شیخ از مسواک دندان طمع را تیز کرد

1 شیخ از مسواک دندان طمع را تیز کرد سبحه را هم بهر تخم شید دست آویز کرد

2 اهل عالم طفل طبعانند و بیمار هوس کی تواند طفل چون بیمار شد پرهیز کرد

3 خونم از ذوق شهادت جنگ دارد با بدن هر که تیری بر نشان زد شوق او را تیز کرد

4 حیرتی دارم که گردون بدانایان بدست او که نتواند میان نیک و بد تمییز کرد

5 هر کجا زهریست باید ریخت در جام حیات تا توان پیمانه یک عمر را لبریز کرد

6 صوت بلبل جای فلفل گشت از مینا بلند چون ز تاب باده ساقی چهره را گلریز کرد

7 سربلندی هر کجا کمتر، سلامت بیشتر باد نتواند ستم بر سبزه نوخیز کرد

8 گر نبردی سیل اشکم می شدم فرسوده پا گریه در راه طلب سعی مرا ناچیز کرد

9 دیده را سامان یک شبنم کلیم اول نبود این زمانش موج حسن یار طوفان خیز کرد

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر